نویسنده: محمد رادمرد




 
سوریه این روزها به شدت درگیر جنگ داخلی است؛ جنگی که از جنس بیداری اسلامی یا بهار عربی نیست، بلکه بیش از هر چیز تلاش غرب برای برافکندن یکی از اضلاع مثلث مقاومت در خاورمیانه است و جالب آنکه این تلاش به وسیله‌ی متحدین غرب در منطقه‌ی خاورمیانه انجام می‌شود: عربستان سعودی، قطر و ترکیه. از میان کشورهای ذکرشده، کشور ترکیه همسایه‌ی سوریه است و تا همین 2 سال پیش، بخشی از دارایی‌های خود را در این کشور سرمایه‌گذاری نموده بود، اما به ناگه با آغاز اعتراضات نه چندان مهم در سوریه و دامن زدن به این اغتشاشات توسط غرب، ترکیه به مثابه‌ی بازوی اجرایی غرب تلاش نمود تا در سوریه دخالت کند و به آموزش و تجهیز نیروهای مخالف (موسوم به ارتش آزاد) اقدام نماید. اما مسئله‌ای که در یادداشت حاضر مورد توجه است این است که تا چه حد نگرش کنونی سیاست خارجی ترکیه را می‌توان میراث آتاتورک دانست؟
همان طور که می‌دانیم، حزب عدالت و توسعه، که اردوغان با تکیه بر آن قدرت را در ترکیه به دست آورد، با شعار اسلام‌گرایی بود که توانست عرصه‌ی سیاسی این کشور را به دست گیرد. این در حالی بود که بسیاری از تحلیل‌گران بر این اعتقاد بودند و هستند که میراث آتاتورک چنان در ترکیه‌ی جدید ریشه دوانده است که اسلام‌گرایی به عنوان یک سیاست مستقل در آن معنی ندارد و حتی اسلام موجود در آن نیز در حصار کمالیسم است و اگر روزی این اسلام‌گرایی بخواهد پا را از چارچوب‌های ایدئولوژیک این میراث فراتر نهد، با مقاومت و حتی فراتر از آن، مقابله و کودتای ارتش مواجه می‌شود.
حال با این مقدمه می‌توانیم به موضوع اصلی این یادداشت برگردیم. قطعاً نمی‌توانیم حرکت مداخله‌جویانه‌ی ترکیه در قبال سوریه را در راستای ایدئولوژی اسلام‌گرایی تحلیل کنیم. چگونه می‌توان از منظر نگرش اسلام‌گرایی به یک کشور مسلمان دیگر نگاهی تهدیدآمیز داشت؟ اما آیا می‌توان این رویکرد تهدیدآمیز را بر اساس میراث به‌جا‌مانده از آتاتورک و کمالیسم تحلیل نمود؟ یادداشت حاضر به تحلیل و پاسخ‌گویی این سؤال می‌پردازد.
کمی پیش از آنکه ترکان جوان در ترکیه به قدرت برسند و با کنار زدن خلافت، ترکیه را به سوی نظام جمهوری سوق دهند، امپراتوری عثمانی لقب مرد بیمار اروپا را گرفته بود؛ لقبی که انگلیسی‌ها برای تحقیر این امپراتوری به آن داده بودند. عثمانی‌ها ایدئولوژی‌های بسیاری را در داخل و حتی مهم‌تر از آن، در خارج از مرزهای خود دنبال می‌نمودند؛ ایدئولوژی‌هایی همچون عثمانی‌گری، اسلام‌گرایی و تورانی‌گری.
امپراتوری عثمانی در اجرای هیچ یک از این ایدئولوژی‌ها موفق نبود و سرانجام به دلیل شکست در انتخاب و اجرای سیاست‌های خود، به کشورهای زیادی تجزیه شد. به این ترتیب، زمانی که جنگ‌های استقلال ترکیه به پایان رسید، ترکیه‌ی جدید به مرکزیت آنکارا شکل گرفت و خلافت عثمانی برای همیشه برچیده شد و ترکان جوان، به رهبری کمال مصطفی آتاتورک، مدعی پایان همه‌ی ایدئولوژی‌ها (اسلام‌گرایی، عثمانی‌گری و تورانیسم) در ترکیه‌ی جدید شدند.
کمال آتاتورک مدعی بود که هیچ یک از ایدئولوژی‌های ذکرشده به منافع ترکیه توجه نداشته و ندارند. او به صراحت اعلام نمود همه‌ی «فعالیت‌ها و آرزوهایش را محدود به سرزمین ملی ترکیه کرده» است و می‌بایست «از هر نوع بلندپروازی خارجی و اندیشه‌های آرمان‌گرایانه» دست کشید. این گونه بود که کمال آتاتورک، بعد از به دست گرفتن قدرت، «نیات خود را به داخل کشور معطوف کرد» و بر تأسیس یک دولت ملی تأکید نمود. در این مقطع تاریخی، ترکان جوان فهمیده بودند که اگر استقلال خود را می‌خواهند، باید از سرزمین‌های جداشده چشم بپوشند. در راستای همین هدف بود که آتاتورک این عبارات را به عنوان یکی از سیاست‌های کلان حکومت جدید ترکیه به زبان آورد:
«سیاست حکومت ترکیه‌ی جدید به زندگی مستقل و تکیه بر حاکمیت ترکیه درون مرزهای ملی‌اش می‌پردازد... ما سیاست ملی را تنها سیاست عملی برای سعادت، ثبات و قدرتمندی می‌دانیم و دولت باید پیرو یک سیاست ملی باشد.»[1]
حال سؤالی که مطرح می‌شود این است که اردوغان، به تبعیت از بنیان‌گذار ترکیه، تا چه حد اندیشه‌ی سیاست مستقل را پیگیری می‌نماید؟
آتاتورک و ترک‌های جوان در چارچوب ایدئولوژی کمالیسم (kemalism) اگرچه شعارهای ملی‌گرایانه سر می‌دادند، لکن هرگز ادعاهای شووینیستی (chauvinism) نداشتند. شووینیسم نوع افراطی ملی‌گرایی است که جدا از تحقیر ملل دیگر، هدف آن می‌تواند تحت نفوذ درآوردن ملل دیگر باشد. ترکیه‌‌ی کنونی به شکل خفیفی به این نگرش نزدیک شده است، به خصوص که بخش شامات را جزء قلمرو سابق خود (عثمانی) می‌داند.
ترکیه در زمان آتاتورک اگرچه در کنار ایران، افغانستان و عراق به توصیه‌ی انگلستان به پیمان سعدآباد پیوست، اما حتی همین موضوع نیز تا حد زیادی به ترس تاریخی آن‌ها از روس‌ها بر‌می‌گشت و همان طور که می‌دانیم، این پیمان به عنوان کمربندی امنیتی در برابر شوروی بود. بلشویک‌ها میراث‌دار تزارهایی بودند که همیشه به ترکیه چشم طمع داشتند. بعدها در جنگ جهانی دوم و با ریاست جمهوری اینو، جانشین آتاتورک، این کشور سیاست بی‌طرفی را دنبال نمود و تنها پس از مسجل شدن شکست آلمان، همچون بسیاری از کشورهای دیگر، به این کشور اعلام جنگ کرد.
ترکیه‌ی امروز اما راه دیگری در پیش گرفته است. ترک‌ها در کنار قطری‌ها و سعودی‌ها، به حمایت علنی از مخالفان بشار اسد مشغول‌اند. اما اگر حمایت 2 کشور جنوبی خلیج فارس بیشتر جنبه‌ی مالی دارد و از مسافت‌های بسیار دور صورت می‌گیرد، حمایت ترک‌ها لجستیک و از فاصله‌ای نزدیک است. ترک‌ها در مرزهای خود مشغول آموزش مخالفین بشار هستند، به آن‌ها سلاح می‌دهند و عملاً تا جایی که ممکن است از آن‌ها حمایت نظامی می‌کنند. نکته‌ی جالب این است که مخالفین بشار از نظر خط فکری عمدتاً سلفی هستند و از این حیث به سعودی‌ها و قطری‌ها نزدیک‌ترند.
شاید بتوان بخشی از نگرش جدید اردوغان و اوغلو به سیاست خارجی کنونی ترکیه را ناشی از بهبود وضع اقتصادی این کشور دانست. اقتصاد ترکیه تا همین 10 سال پیش با تورم 37 درصدی دست‌وپنجه نرم می‌کرد. ضمن اینکه معضلات اقتصادی دیگری همچون فساد و نابسامانی نیز در آن موج می‌زد. با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه، به تدریج این معضلات کنار رفتند و در مقابل، شکوفایی اقتصادی در ترکیه نمود پیدا کرد.
همین بهبود وضع اقتصادی بود که به تدریج فراغت لازم را برای توجه بیشتر ترکیه در نقش‌آفرینی ترکیه مهیا ساخت. این گونه بود که در سیاست خارجی حزب عدالت و توسعه نیز تغییراتی ایجاد شد.
سیاست خارجی ابتدایی دولت اردوغان بسیار مسالمت‌آمیز و دوستانه بود. طرح «سیاست مشکلات صفر با همسایگان» از جمله‌ی این سیاست‌ها است. جالب اینکه در مورد سوریه، ترک‌ها تا همین چند سال پیش جزء مهم‌ترین سرمایه‌گذاران خارجی در این کشور بودند، اما به تدریج حزب عدالت و توسعه در سیاست خارجی خود تجدید نظر نمود. آن‌ها علاوه بر ادعایشان در افزایش قدرت نرم، از رویکردی ستیزه‌جویانه در مورد سوریه استفاده نمودند. بدین ترتیب ترکیه جا پای شاه سابق ایران نهاد؛ یعنی تلاش نمود تا به جای غرب، سیاست‌های آن‌ها را در منطقه اجرا نماید؛ سیاست‌هایی که بیشتر از اینکه با ترکیه‌ی امروز قابل انطباق باشد، یادآور تاریخ دوره‌ی عثمانی است. گویی ترکیه منطقه‌ی شامات را از مناطق تحت نفوذ خود می‌داند.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]عباس قدیمی قیداری و شهناز جنگجو تولنجی، هویت ملی و نگاه ملی‌گرایانه به تاریخ و زبان در دوره‌ی حکومت آتاتورک، فصلنامه‌ی مطالعات خاورمیانه، سال هفدهم، شماره‌ی 4، زمستان 1389، ص 4.

منبع: برهان